سه گانه ي كابوس

موضوعات اجتماعي

سه گانه ي كابوس

۷۰ بازديد
سرخي وحشت

ساعت، حوالي غروب. و صداي جيغ زني از وحشت، در آخرين لحظه ي يك خواب عصرگاهي... . و چشم هاي از ترس گشوده ي من، دوخته شده به سقف... . حالا، جايي، ميان شكاف دو ديوار نشسته ام. ساعت ها از بيدار شدنم مي گذرد. رنگ لاك سرخ سوخته را، همسريابي روي ناخن انگشت ها مي كشم ... با هر قلم، صداي دلخراش جيغ سرخ زني از وحشت، توي سرم مي پيچد... .


چشم ديو

مسخ مي شوم، شبيه تمام آدم هاي داستان سندباد و علي بابا؛ وقتي كه با نگاه ديوي پليد، به مجسمه اي سنگي بدل مي شوند... . من، مسخ مي شوم و تمام اين سال ها؛ 'دوستت دارم' را، جايي ميان سينه ي يك مجسمه ي سنگي، دفن مي كنم... و آغوش باز مي كنم، به هر آن چه كه اتفاق مي خواهد... .


فاتح فتح

تو، سايت همسريابي هميشه سرداري فاتحي! وقتي كه هر بار، براي به چنگ آوردن يك سرزمين نو، تمام لشكر كلمات خيس ات همسريابي را به سمت قلب گوش هاي تشنه روانه مي كني... . تو فتح مي كني، همسانگزيني يكايك سرزمين هايي را، كه از استيصال، برايت آغوش همسان گزيني لاو ايران گشوده اند. و اميد به ماندنت دارند... هر چند كه از آن ها مي گذري. براي فتح سرزميني نو... .




تا كنون نظري ثبت نشده است
امکان ارسال نظر برای مطلب فوق وجود ندارد